کد مطلب:129895 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

تمثل جستن یزید به ابیات ابن زبعری
خوارزمی گوید: سپس یزید با چوبدستی، دندانهای حسین (ع) را آشكار كرد و بر آنها می زد و می گفت:... پس یكی از اعضای مجلس وی گفت: چوبدستی ات را بردار! به خدا سوگند بارها دیده ام كه لبهای محمد (ص) در جای چوب تو بود و آن را می بوسید. پس یزید چنین سرود:

ای جغد بدنوا هر چه خواهی بگو كه تو بر كاری انجام شده سوگواری می كنی؛

هر پادشاهی و نعمتی زوال پذیر است و مصائب همه را به بازیچه می گیرند؛


ای كاش پدرانم كه در بدر كشته شدند ناله ی كشتگان از دم شمشیر خزرج را می شنیدند؛

و شادی می كردند و دیگران را در شادیشان شركت می دادند و سپس می گفتند: یزید، دست مریزاد!

من از خندف نیستم اگر از رفتار فرزندان احمد (ص) انتقام نگیرم!

هاشم پادشاهی را به بازی گرفت و گرنه، نه خبری (از خدا) رسید و نه وحیی فرود آمد!

ما انتقام خویش را از علی گرفتیم و سوار چونان شیر ژیان را كشتیم؛

و سواران و بزرگانشان را كشتیم و این با كشتگان ما در بدر برابر شد. [1] .

چند ملاحظه

1. یزید در این مقام به ابیات ابن زبعری تمثل جست. اما اصل اشعار را ابن هشام (متوفای سال 213 یا 218)، [2] محمد بن سلام جمهی (متوفای سال 231) [3] و جاحظ (متوفای سال 255) [4] نوشته اند و قدیم ترین و كامل ترینش در سیره ی ابن هشام آمده است.

اما ابن زبعری؛ ابوسعد، عبدالله بن زبعری بن قیس بن عدی بن سعید بن سهم، شاعر جاهلی قریش است. او به شدت با مسلمانان مخالف بود. گویند كه او در فتح مكه به سال هشتم اسلام آورد و در سال پانزده هجری از دنیا رفت. [5] .

خوارزمی به نقل از حاكم گوید: ابیاتی كه یزید بن معاویه انشاد كرد، متعلق به عبدالله بن زبعری است كه در روز احد و هنگام شهادت حمزه و گروهی از مسلمانان سرود؛ و آن قصیده ای بلند است.... [6] .


بنابر نقل ابن هشام پس از سرودن آن شعر توسط عبدالله بن زبعری در روز احد، حسان بن ثابت با قصیده ای بلند به او پاسخ داد كه مطلعش این است:

ای پسر زبعری، جنگی روی داد كه اگر سنجیده شود برتری در آن از آن ما بود. [7] .

2. یزید بر ابیات ابن زبعری چیزهایی افزود كه نشان كفر و ناپاكی و بدنهادی اوست و از كفر و كینه قلبی او نسبت به رسول خدا (ص) و خاندان پاكش پرده برمی دارد.

ابن اعثم گوید: سپس این بیت را از خودش به آنها افزود:

من از نسل عتبه نیستم اگر از رفتار فرزندان احمد انتقام نگیرم. [8] .

سبط ابن جوزی گوید: یزید به آن اشعار افزود و گفت:

هاشم ملك را به بازیچه گرفت.... [9] .

و از او نقل است كه گفت: گویند: یزید این ابیات را بر آن افزود:

دیگران را به شادی واداشتند و سپس از شادمانی پرواز كردند و گفتند: ای یزید دست مریزاد!

هاشم حكومت را بازیچه گرفت، و گرنه نه خبری رسید و نه وحیی فرود آمد؛

من از خندف نیستم اگر از بنی هاشم انتقام نگیرم. [10] .

از این رو - چنان كه در بحثهای پیشین گفتیم - بسیاری از عالمان دنیای اسلام با استناد به همین اشعار - و دیگر اعمال زشت او - در برابر این سركش ملحد موضعی روشن و سخت گرفتند. از جمله مجاهد گوید: او در این قضیه نفاق ورزید؛ و به خدا سوگند كه پس از آن، همه ی لشكریانش او را ترك گفتند. [11] .


3. ما به روشنی بیان كردیم كه سیره نویسان و تاریخ نگاران، تمثل یزید به ابیات یاد شده را نوشته اند؛ هر چند كه در كیفیت نقل و شمار ابیات با هم اختلاف دارند. برخی از آنها تنها یك بیت را نقل كرده اند [12] .برخی دو بیت [13] .برخی سه بیت [14] ، برخی چهار بیت [15] ، برخی پنج بیت [16] ، برخی شش بیت [17] ، برخی هفت [18] و برخی هشت [19] بیت را نقل كرده اند.

4. حضرت زینب (س)، دختر امیرمؤمنان (ع) در مقابل سرودن آن اشعار از سوی یزید چنین فرمود: «بدان كه این نتیجه تباهی كفر و كینه ای است كه به خاطر كشتگان روز بدر در سینه می جوشد. آن كس كه به ما با دیده ی كینه و عداوت می نگرد در دشمنی با ما اهل بیت كوتاهی نكند، كفرش را به رسول خدا (ص) آشكار می كند هو آن را با فصاحت كامل بر زبان می آورد و بی پروا از گناه و بی آنكه حرمتی قائل باشد، شادمان از قتل پسران پیامبر (ص) و اسیری فرزندانش، خطاب به پدرانش می گوید: آنها شادی می كردند و دیگران را به شادی فرا می خواندند و می گفتند ای یزید دست مریزاد! خم می شود و بر دندانهای ابا عبدالله - كه بوسه گاه پیامبر (ص) است - با چوبدستی می زند و شادی در چهره اش می درخشد [20] .... تو به زودی به جایگاه آنان باز خواهی گشت و آرزو خواهی كرد كه ای كاش فلج و لال می شدی و آن گفته ها را بر زبان نمی آوردی و آن كارها را نمی كردی. [21] .


5. ابن ابی الحدید معتزلی در ضمن ابیاتی كه از پسر زبعری نقل می كند، اظهار می دارد كه آن اشعار را در وصف جنگ احد سروده است:

ای كاش بزرگانم كه در بدر كشته شدند، ناله ی كشتگان از دم شمشیر خزرج را می شنیدند.

هنگامی كه شترش را در قبا فرود آوردند و كشت و كشتار در میان قبیله ی عبدالاشل فزونی گرفت.

آن گاه گوید: بسیاری از مردم بر این باورند كه این اشعار از یزید بن معاویه است. یكی از كسانی كه دوست ندارم به صراحت از او نام ببرم گفت: آیا این بیت از یزید است؟ گفتم: شعر از ابن زبعری می باشد و یزید هنگامی كه سر حسین (ع) را برایش بردند بدان تمثل جست. او به این اندازه قانع نشد و من برایش توضیح دادم و گفتم: مگر نمی بینی كه گفته است: «ناله ی كشتگان از دم شمشیر خزرج» و حال آنكه سپاه حسین (ع) از خزرج نبودند؛ و شایسته بود كه بگوید: ناله ی كشتگان از دم شمشیر بنی هاشم. در این هنگام یكی از حاضران گفت: شاید آن را در جنگ حره گفته است. گفتم: منقول این است كه آن را در هنگام بردن سر حسین (ع) نزد وی گفته است و منقول این است كه شعر ابن زبعری است و جایز نیست كه منقول را به چیزی كه نقل نشده است وا بگذاریم. [22] .

در درستی سخن معتزلی مبنی بر اینكه اصل اشعار از ابن زبعری است، هر چند - چنانكه گذشت - یزید ابیاتی بر آن افزود، تردیدی نیست. همین طور در اینكه هنگام بردن سر حسین (ع) نزد وی آن اشعار را خوانده است، اختلافی وجود ندارد. اما ادعای وی مبنی بر عدم نقل سرودن این اشعار در واقعه ی حره از سوی یزید درست نیست. ابن عبد ربه این مطلب را چنین نقل كرده است: مسلم بن عقبه سرهای اهل مدینه را نزد یزید فرستاد؛ چون آنها را در مقابلش افكندند، آغاز به تمثل جستن به سخن ابن زبعری در روز احد كرد و گفت:

ای كاش بزرگانم كه در بدر كشته شدند، ناله ی كشتگان از دم شمشیر خزرج را می شنیدند؛

و شادی می كردند و دیگران را در شادیشان شركت می دادند و سپس می گفتند: یزید! دست مریزاد!


پس مردی از صحابه ی رسول خدا (ص) گفت: ای امیرمؤمنان، از اسلام برگشتی! گفت: بلی، به درگاه خدا توبه می كنیم. گفت: به خدا سوگند، هرگز با تو در یك زمین ساكن نخواهم شد؛ و از پیش او بیرون رفت. [23] .

در اینجا یزید خودش اعتراف دارد بر اینكه سخن او موجب كفر و بازگشت از دین است! هر چند می توان گفت او از اصل مسلمان نبوده است؟

6. در تفسیر قمی در ذیل آیه ی شریفه ی «ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغی علیه لینصرنه الله ان الله لعفو غفور» [24] (بدین خاطر هر كس به همان اندازه كه ستم دیده است مجازات كند و آنگاه بر او ستم كنند، خدا او را یاری خواهد كرد، زیرا خداوند بخشایش گر و آمرزنده است)، می گوید: مقصود از «و هر كس به همان اندازه كه ستم دیده است مجازات كند» رسول خدا (ص) است؛ كه چون قریش او را از مكه بیرون راندند و از چنگشان به غار گریخت و او را دنبال كردند تا بكشند، خداوند آنان را در روز بدر كیفر داد و عتبه، شیبه، ولید، ابوجهل، حنظلة بن ابی سفیان و دیگران كشته شدند. پس از وفات رسول خدا (ص)، به انتقام خون آنها حسین و خاندان محمد (ص)، از روی ستم و دشمنی كشته شدند. و تمثل جستن یزید به شعر ابن زبعری ناظر بر همین موضوع است؛ آنجا كه گفت:

ای كاش بزرگانم كه در بدر كشته شدند، ناله ی كشتگان از دم شمشیر خزرج را می شنیدند.

و شادی می كردند و دیگران را در شادیشان شركت می دادند و سپس می گفتند: یزید، دست مریزاد!

من از خندف نیستم اگر از رفتار فرزندان احمد انتقام نگیریم!

سرورانی از بزرگانشان را كشتیم، و آن را برابر كشتگان بدر قرار دادیم و معتدل شد. و شاعری همانند آن را گفته است:

شیخ به من سفارش كرد و من در آنچه خواست پیروی از او كردم.

نیز، یزید در حالی كه سر، افتاده بود و آن را پشت و رو می كرد گفت:


ای كاش بزرگان گذشته ی ما در حضور بودند، تا چنان قیاسی كنند، كه بدان قیاس نشود؛

روزهای بدر، وزن كردن به اندازه بود.

پس خدای - تبارك و تعالی - فرمود: «و هر كس كیفر دهد» (یعنی رسول خدا (ص))، «به اندازه ای كه ستم دیده است»، یعنی هنگامی كه قصد كشتن وی كردند، «سپس بر او ستم كنند خدا او را یاری خواهد كرد»، یعنی به وسیله ی قائم (ع) از فرزندانش». [25] .

7. ابن عساكر از حمزة بن زید حضرمی نقل می كند كه گفت: زنی را دیدم بسیار زیبا و خردمند به نام ریا كه بنی امیه وی را بسیار احترام می كردند. هشام (بن عبدالملك) او را احترام می كرد، او سواره نزد وی می آمد. هر كسی از بنی امیه كه او را می دید احترام می كرد؛ و می گفتند كه او دایه ی یزید است و در سن صد سالگی همان زیبایی و طراوت دوران جوانی را دارا بود. پس از انتقال خلافت بنی عباس، وی در منزل یكی از خویشان، پنهان شده بود. او كه برای مدارای با ما از بنی امیه بدگویی می كرد، روزی گفت: یكی از بنی امیه نزد یزید آمد و گفت: یا امیرمؤمنان، خداوند تو را بر دشمنان خود و شما - یعنی حسین بن علی (ع) - پیروزی داد. حسین كشته شد و سرش را اینك نزد تو می آورند. اندكی بعد سر حسین (ع) را آوردند و درون طشتی پیش او گذاشتند. یزید به غلامش فرمان داد كه پارچه را از رویش بردارد. هنگامی كه چشمش به سر افتاد، آستینش را جلوی صورتش گرفت - گویی كه بویی از آن استشمام كرد [26] - و گفت: سپاس خدای را كه بدون رنج ما را به گنج رساند. «كلما أو قدوا نارا للحرب أطفأها الله» [27] (هرگاه آتشی برای جنگ افروختند، خداوند آن را خاموش گردانید).

ریا گوید: من به آن سر نزدیك شدم و دیدم كه رنگ حنا دارد.

حمزه گوید: من از ریا پرسیدم: آیا این درست است كه می گویند یزید با چوبدستی بر لب و دندانش زد؟


گفت: آری به خدایی كه جانش را گرفت و می تواند او را ببخشاید سوگند، دیدم كه با چوبدستی اش بر لبان حسین (ع) می زد و ابیاتی از شعر پسر زبعری را می خواند. [28] . بعید نیست كه یزید در چندین مورد به آن اشعار تمثل جوید و ممكن است كه آنچه ریا نقل كرده است مربوط به مجلس خصوصی وی بوده است، همانطوری كه این استناد در مجلس عمومی یزید، و همینطور در رابطه با شهدای واقعه حره تكرار گشته است.

8. ابن تیمیه - در رساله اش با عنوان «سؤال فی یزید بن معاویه» (پرسشی درباره ی یزید بن معاویه) كه چندین قرن بعد از واقعه ی طف در حمایت یزید نوشته است - تردید خود را نسبت به اینكه یزید شعر ابن زبعری (ای كاش بزرگانم در بدر حاضر بودند) بر زبان جاری كرده باشد اظهار كرده است. [29] .

انكار كسی مثل ابن تیمیه نسبت به این مسأله روشن و مسلم تاریخی - كه سبط ابن جوزی مدعی مشهور بودن آن است [30] - چیزی جز انكار امری بدیهی نیست؛ و انگیزه ای جز یاری یزید در كار نیست - خدایش با او محشور گرداند - ما نیز منابع بحث را به اندازه ی كافی ذكر كرده ایم و دوباره باز نمی گردیم.


[1] ر. ك. مقتل خوارزمي، ج 2، ص 66؛ مقاتل الطالبيين، ص 119؛ الفتوح، ج 2، ص 182، تذكرة الخواص: ص 261؛ المناقب، ج 4، ص 114؛ مثيرالاحزان، ص 101؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 19، ص 420؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 299؛ الملهوف، ص 214؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 14، ص 280؛ العقد الفريد، ج 5، ص 139؛ نزل الابرار، بدخشاني، ص 159. سبط ابن جوزي در تذكرة الخواص، ص 261 در اين باره ادعاي شهرت كرده است.

[2] السيرة النبوية، ج 3، ص 143.

[3] طبقات الشعراء، ص 57.

[4] الحيوان، ج 5، ص 564.

[5] الاصابة، ج 2، ص 308؛ المؤتلف، ص 132.

[6] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 74.

[7] به دليل بلند بودن قصيده از ذكر كاملش چشم پوشيديم. جويندگان قصيده مي توانند به السيرة النبوية، ج 3، ص 143 مراجعه كنند. خوارزمي نيز آن را با همين تفصيل با اندكي اختلاف آورده است (مقتل خوارزمي، ج 2، ص 66).

[8] الفتوح، ج 2، ص 182.

[9] تذكرة الخواص، ص 261.

[10] عبرات المصطفين، ج 2، ص 315 به نقل از مرآة الزمان، ص 99.

[11] المنتظم، ج 5، ص 343؛ الرد علي المعتصب العنيد، ص 47؛ تذكرة الخواص، ص 261؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 194.

[12] امالي صدوق، ص 231.

[13] مقاتل الطالبيين، ص 119؛ المنتظم، ج 5، ص 343؛ الرد علي المتعصب العنيد، ص 47؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 299، الاتحاف بحب الاشراف، ص 56.

[14] مثيرالاحزان، ص 101.

[15] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 580؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 194؛ بحارالانوار، ج 45، ص 167، ح 13 (به نقل از تفسير قمي).

[16] عبرات المصطفين، ج 2، ص 315 (به نقل از مرآة الزمان، ص 99 (الملهوف، ص 214؛ المناقب، ج 4، ص 114).

[17] بلاغات النساء، ص 21؛ الفتوح، ج 2، ص 182؛ الاحتجاج، ج 2، ص 122.

[18] روضة الواعظين، ج 1، ص 191.

[19] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 58.

[20] الاحتجاج، ج 2، ص 126؛ و به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 158.

[21] الملهوف، ص 217 - 216.

[22] شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 280؛ و به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 156؛ عوالم، ج 27، ص 398.

[23] العقد الفريد، ج 5، ص 139.

[24] حج (22)، آيه ي 60.

[25] تفسير قمي، ج 3، ص 86؛ و به نقل از آن، بحارالانوار، ج 45، ص 167.

[26] شبراوي از او نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه يزيد سر حسين (ع) را بوييد و خوشش نيامد، من نزديك رفتم و ديدم كه بوي بهشت مي دهد، مانند مشك تيز بوي و بلكه پاكيزه تر از آن (ر. ك. الاتحاف بحب الاشراف، ص 56).

[27] مائده (64) آيه 5.

[28] تاريخ مدينة دمشق، ج 19، ص 420 (زندگينامه ي ريا، دايه ي يزيد بن معاويه)؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 319؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 205؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص 56 (با اندكي اختلاف).

[29] ر. ك: سؤال في يزيد بن معاوية، ص 14.

[30] تذكرة الخواص، ص 261.